عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 13 شهريور 1391
بازدید : 402
نویسنده : امیر امرائي

 هدیه پدر برای فارغ التحصیلی

 

 

مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد. ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه های یکنمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد.

بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت : من از داشتن پسر خوبی مثل تو

بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم. سپس یک جعبه به او داد. پسر کنجکاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یک اِنجیل زیبا ، که روی آن نام او طلا کوب شده بود ، یافت.

با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گقت : با تمام مال و دارایی که داری ، یک انجیل به من هدیه می دهی ؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد.

سالها گذشت. مرد جوان در کار وتجارت موفق شد. خانه زیبایی داشت

و خانواده ای فوق العاده، اما مدتی در این فکر بود که حتما پدرش خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی ، دیگر او

را ندیده بود. اما قبل از این که اقدامی بکند ، تلگرافی به دستش رسید که خبر فوت پدر درآن بود و حاکی از این بود که پدر ، تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند

و به امور رسیدگی نماید.

هنگامی که به خانه پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد. اوراق و کاغذ های مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا ، همان انجیل قدیمی را بازیافت. در حالیکه اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و ناگهان کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد. در کنار آن ، یک برچسب با نام هماننمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت. روی برچسب تاریخ روز

فارغ التحصیلی اش نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است.



:: موضوعات مرتبط: داستنک , ,
:: برچسب‌ها: هدیه , فارغ التحصیلی , احساس , پدر , مرد جوان , مال و دارایی , خانه زیبایی ,
تاریخ : دو شنبه 13 شهريور 1391
بازدید : 429
نویسنده : امیر امرائي

 

 

 

 

 

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:

«یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

کارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع 
گوشی را گذاشت!



:: موضوعات مرتبط: داستنک , ,
:: برچسب‌ها: میدونی , استخدام , تماس , داستان , نه , اشتباه , احمق , کارمند ,
تاریخ : دو شنبه 13 شهريور 1391
بازدید : 307
نویسنده : امیر امرائي

  

 

 

دفترچه مشق <a href="http://tehrankids.com/index.php?do=cat&category=women" _fcksavedurl="http://tehrankids.com/index.php?do=cat&category=women" title="بخش زنان">دختر</a>ک فقیر

 

 

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم 
دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )

دختر
ک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...  اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... 

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... 

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم... 

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا... 

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...



:: موضوعات مرتبط: عشق جوان , ,
:: برچسب‌ها: دفترچه , مشق , دخترک , فقیر , سارا , معلم , مظلوم , مادر , مدرسه , داستان ,
تاریخ : دو شنبه 13 شهريور 1391
بازدید : 251
نویسنده : امیر امرائي

 آشپزان پرتغالي با پخت بزرگترين املت جهان ركورد جهاني گينس را به خود اختصاص دادند.


بنابر اعلام مسئولان ثبت ركوردهاي جهاني گينس، اين آشپزان به طور داوطلبانه و در مدت 6 ساعت بزرگترين املت جهان را تهيه كردند.

 

 

بزرگترین املت دنیا (+<a href="http://tehrankids.com" _fcksavedurl="http://tehrankids.com" >عکس</a>)

 

بزرگترین املت دنیا (+<a href="http://tehrankids.com" _fcksavedurl="http://tehrankids.com" >عکس</a>)

 

 

براي پخت اين املت كه وزني در حدود شش تن داشت، 145 هزار تخم‌مرغ مورد استفاده قرار گرفت و داخل تابه‌اي بزرگ ريخته شد.

پيش از اين در سال 2010 ميلادي املتي به وزن تقريبي چهار تن در آنكارا پخته شد و به ثبت رسيد.

به گزارش ايسنا به نقل از پايگاه اينترنتي ركوردهاي جهاني گينس، برگزار كنندگان اين رقابت پس از پايان يافتن آن اظهار داشتند: هرچند آماده‌سازي املت كار بسيار سخت و نفس گيري بود اما موجب شد تا خانواده‌هاي زيادي چند ساعتي را در كنار هم لذت ببرند.



:: موضوعات مرتبط: دانستنی ها , ,
:: برچسب‌ها: بزرگترین , املت , دنیا , عکس , تخم‌مرغ , سخت ,
تاریخ : دو شنبه 13 شهريور 1391
بازدید : 252
نویسنده : امیر امرائي

 <a href="http://tehrankids.com/index.php?do=cat&category=sms" _fcksavedurl="http://tehrankids.com/index.php?do=cat&category=sms" title="پیامک">اس ام اس</a> خداحافظی

ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ

مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ

مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را

برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست ، همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم

***********************************

ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ

مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ

مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را

برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست ، همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خداحافظ ای ماه شبهای تارم

خداحافظ ای درد جانسوز جانم

خداحافظ ای عشق روزای خوبم

خداحافظ ای شور و شوق حضورم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه ، پذیرفتی چه فریبنده ، نیازمندت شدم چه حقیرانه ، به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه ، واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه ، و من سوختم چه عاشقانه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد ، پس خدانگهدار میگویم شاید از سر اتفاق ، یک نفر دست هایش تکان بخورد .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

شرر زدی جگرم ، نازنین خداحافظ

شکست بال و پرم ، نازنین خداحافظ

دوان به سوی توبودم ، که از جفا تیری

زد عشق بر کمرم ، نازنین خداحافظ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم ، من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم ، ببین یک خواهشی دارم مرا در خود کمی حل کن ، نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم

خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بیخودی متاسف نباش

تو آمده بودی که بروی اصلا!

تو چه می دانی چه ترسی ست

ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ

جان شما و خاطره هامان خداحافظ

من میروم بدون تو اما دعایم کن

در اولین تراوش باران خداحافظ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خداحافظ برای تو چه آسان بود

ولی قلب من از این واژه لرزان بود

خداحافظ برای تو رهایی داشت

برای من غم تلخ جدایی داشت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

طعم ِ خیس ِ اندوه و اتفاق ِ افتاده

یک ... آه ! ... خداحافظ یک فاجعه ی ساده

خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد

یه سایه شبیه من ، پشت پنجره پژمرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خدا لعنت کند بر واژه ها حتی خداحافظ !

که یعنی آتشی افتاده در من با خداحافظ !

سکوت افتاده مثل رعشه ای بر استخوانهایم

شبیه موج سرد ساحل



:: موضوعات مرتبط: پیامک , ,
:: برچسب‌ها: اس ام اس , خداحافظی , فرصت , تکرار , عاشقی , زیبا , عاشقانه , صادقانه , غم تلخ , جدایی , لعنت ,
تاریخ : دو شنبه 13 شهريور 1391
بازدید : 257
نویسنده : امیر امرائي

 راه‌های بسیار زیادی برای جذب گردشگران وجود دارد و یکی از این روش‌ها ساختن وسایلی عجیب است که بتوانند به کمک آن گردشگرانی را به خودشان جذب کنند. 


این روش دقیقا‌‌ همان چیزی است که یکی از بزرگ‌ترین فروشگاه‌های پکن در چین از ان استفاده کرده است. این فروشگاه دست به تولید بزرگ‌ترین مبل دنیا زده است.

 

 

بزرگترین مبل دنیا (+<a href="http://tehrankids.com" >عکس</a>)

 

 

این مبل تقریبا ۷۷ برابر بزرگ‌تر از مبل‌های معمولی است که هر روز روی آن‌ها استراحت می‌کنیم و اندازه آن ۶. ۸ متر ارتفاع، ۷. ۷ متر پهنا و ۵ متر عمق است. 

این مبل به اندازه‌ای بزرگ است که حداقل ۲۰ نفر می‌توانند بدون هیچ مشکلی رو آن بشینند. این روز‌ها این مبل گردشگران بسیار زیادی برای مشاهده و گرفتن 
عکس یادگاری از این مبل به این فروشگاه سری می‌زنند.



:: موضوعات مرتبط: دانستنی ها , ,
:: برچسب‌ها: بزرگترین , مبل , عکس ,
تاریخ : دو شنبه 13 شهريور 1391
بازدید : 279
نویسنده : امیر امرائي

 استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب به دست گرفت و آن را بالا برد که همه ببینند. بعد، از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: ۵۰ گرم، ۱۰۰ گرم، ۱۵۰ گرم.

استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی‌دانم دقیقا وزنش چقدر است. اما سوال من این است اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین‌طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی‌افتد. استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین‌طور نگه دارم، چه اتفاقی می‌افتد؟

 

یکی از شاگردان گفت: دست‌تان کم کم درد میگیرد.
- حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟ شاگرد دیگری گفت: دست‌تان بی‌حس می‌شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می‌شوند. و مطمئنا کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.

استاد گفت: خیلی خوب است، ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟ شاگردان جواب دادند نه.
- پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می‌شود و در عوض من چه باید بکنم؟

شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت دقیقا مشکلات 
زندگی هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهن‌تان نگه دارید اشکالی ندارد؛ اما اگر مدت طولانی‌تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد. اگر بیشتر از آن نگه‌شان دارید، فلج‌تان می‌کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود. فکر کردن به مشکلات زندگی مهم است؛ اما مهم‌تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی‌گیرید و هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می‌شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می‌آید، برآیید.



:: موضوعات مرتبط: عشق جوان , ,
:: برچسب‌ها: استاد , حق , مشکلات , زندگی ,
تاریخ : دو شنبه 13 شهريور 1391
بازدید : 253
نویسنده : امیر امرائي

 در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.

 

معلم مادر عشق زندگی امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند. معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. “رضایت کامل”. معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است. معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد. معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد.

خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید. خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد.

از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش “زندگی” و “عشق به همنوع” به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد. پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترین دانش آموزش شده بود.

یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام. شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام. چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است. چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد.

ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد. تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم. خانم تامپسون کهاشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه می کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم.

بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا یک استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى این دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است!



:: موضوعات مرتبط: عشق جوان , ,
:: برچسب‌ها: دروغ , معلّم , علّت , مشکل و دانشگاه , نگین , مدرسه , گریه , عشق , نوشتن , خواندن , بچه ,
تاریخ : دو شنبه 13 شهريور 1391
بازدید : 231
نویسنده : امیر امرائي

 روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.

ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..

 

پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت : ”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.”
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد..

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با 
قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.



:: موضوعات مرتبط: عشق جوان , ,
:: برچسب‌ها: گریان , ثروتمند , پسرک , مرد , سرعت , پرتاب ,
تاریخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
بازدید : 216
نویسنده : امیر امرائي

  

 

اگر از بیماری آلزایمر می ترسید  این نکات را جدی بگیرید!

انسان‌ها بيشتر و بيشتر عمر مي‌كنند؟خبر بد: اين به آن معناست كه تعداد بيشتري از انسان‌ها در سال‌هاي بعد به دمانس (از دست دادن حافظه) دچار مي‌شوند. اما شما مي‌توانيد با استفاده از اين راهنما و به كار گرفتن نكته‌هاي موجود در اين مطلب از ابتلا به فراموشي فرار كنيد.

سالم زندگي كنيد، آلزايمر نگيريد

مهم‌ترين نكته درباره محافظت از مغزتان در مقابل بيماري فراموشي سالخوردگي اين است كه از همين امروز شروع كنيد. درست است كه بيماري فراموشي سالخوردگي و ساير مشكلات حافظه‌اي (مثل آلزايمر) از 60 سالگي به بالا شروع مي‌شود اما شما براي محافظت از مغزتان بايد از همين حالا اقدامات لازم را شروع كنيد. شيوه زندگي امروز شما نقش مهمي را در وضعيت آينده شما ايفا مي‌كند. استفاده از موادمخدر و برخي داروها، كلسترول بالا و بي‌تحركي و نداشتن ورزش كافي مسائلي است كه احتمال ابتلا به فراموشي را افزايش داده و سن ابتلا به آن را كاهش مي‌دهند.

از جواني بايد مراقب مغزتان باشيد

شايد فكر كنيد براي جلوگيري از دچار شدن به بيماري‌هاي حافظه‌اي هنوز خيلي وقت داريد اما مطالعات پزشكان انجمن ملي بيماري‌هاي اعصاب انگلستان نشان داده، اولين نشانه‌هاي كاهش عملكرد نوون‌هاي عصبي و سرعت و انتقال رشته‌هاي عصبي حدود 30 سالگي شروع شده و در 40 سالگي آرام‌آرام تخريب سلول‌هاي مغزي آغاز مي‌شود. البته فراموشي اتفاق عجيبي در انسان نيست و همه انسان‌ها برخي مسائل را از خاطر مي‌برند و اين يك اتفاق طبيعي است. اما بيماري فراموشي حالتي است كه در آن فرد تقريبا همه چيز را از ياد مي‌برد و ذهن او مثل تخته سياهي مي‌شود كه هرچه روي آن بنويسد، فوري پاك مي‌شود.

ورزش‌هاي عضلاني- مغزي

راه‌هاي ديگري هم براي حركت دادن مغز وجود دارد؛ در مطلب زير ما راه‌هايي براي فعاليت مغز و حفظ آن از خطرات آينده را به شما پيشنهاد مي‌دهيم:

براي مدت 15 دقيقه با سرعت نسبتا بالا، يعني سرعتي كه در آن نتوان به راحتي صحبت كرد، پياده‌روي كنيد. مطالعه‌اي كه در ژاپن انجام گرفته نشان داده افرادي كه هر روز پياده‌روي مي‌كنند يا مي‌دوند كمتر احتمال دارد به آلزايمر مبتلا ‌شوند. در دقيقه پنجم دويدن از دوستاني كه همراه‌تان هستند، بخواهيد اين كلمات را با صداي بلند برايتان بخوانند: خسته، عضله، پيروزي، دونده، تناسب‌اندام، سرعت، ريه‌ها، تمرين كردن، آسيب ديدن، تردميل، تعريق، خستگي، ركورد، سريع، لاغرتر، پايان، با سرعت هرچه تمام‌تر، كربوهيدرات، ضربان قلب، منطقه، استراحت و مسابقه.بعد از آنكه پياده‌روي كرديد سعي كنيد تمام لغاتي را كه به شما گفته‌ شده را به خاطر بسپاريد.

ماهيچه‌هاي مغزتان را ورزش دهيد

قطعا متوجه شديد، هرقدر بدنتان سالم‌تر باشد احتمال سلامت مغز شما در آينده بيشتر خواهد شد. اما يك راه ديگر هم براي بيمه كردن مغزتان وجوددارد. فكر كنيد كه مغز هم يك ماهيچه در بدن شماست، چطور سلامت ديگر ماهيچه‌ها را حفظ مي‌كنيد؟ با به كار گرفتن آنها، همين كار را درباره مغزتان هم انجام دهيد هرقدر بيشتر از مغزتان كار بكشيد احتمال ضعف و بيماري آن كمتر مي‌شود نتايج مطالعه‌اي كه در نشريه «نورولوژي» به چاپ رسيده نشان مي‌دهد، افرادي كه حداقل 9 سال تحصيلات تكميلي دارند و شغل‌شان به پژوهش و مطالعه وابسته است، 80درصد از افرادي كه كمتر از 5 سال تحصيلات تكميلي دارند و شغل آنها به پژوهش و مطالعه وابسته نيست به بيماري‌هاي دمانس و آلزايمر مبتلا مي‌شوند. نكته جالب ديگر هم اينكه مطالعات در هلند و بلژيك نشان داده، افرادي كه شغل‌هاي پيچيده‌اي دارند، به خصوص آنهايي كه كارشان نظارت بر ديگران و مديريت است و كارشان نيازمند چالش‌هاي ذهني است، كمتر از افراد ديگر به فراموشي دچار مي‌شوند. پس تا مي‌توانيد از ذهنتان استفاده كنيد، بخوانيد و بعد آنچه را كه خوانده‌ايد براي خودتان تكرار كنيد، از تخيلات خودتان بنويسيد، نقاشي كنيد و بازي‌هاي ذهني انجام دهيد.

مغز سالم در گرو قلب سالم

خوشبختانه شما مي‌توانيد كارهاي زيادي براي كمك به مغزتان انجام دهيد، براي مثال هر اقدامي كه به تقويت قلب شما بينجامد به مغز شما هم كمك مي‌كند. قلب شما خون را به تمام بدن پمپاژ مي‌كند و اكسيژن را به تمام بافت‌ها مي‌رساند و طبيعي است كه مشكل در كار قلب باعث اختلال در رساندن اكسيژن به بافت‌ها (و مثلا بافت مغز) و مشكلات بعدي مي‌شود. درباره ساير مشكلات حاشيه‌اي، بايد گفت بر اساس مطالعات انجام گرفته بيشتر افراد جواني كه مبتلا به دمانس، فراموشي و مشكلات ذهني، اضافه‌وزن، بيماري ديابت، يا افرادي كه دچار سكته‌مغزي مي‌شوند سه برابر ديگران دچار دمانس يا آلزايمر مي‌شوند. اين نكته‌ها نشان مي‌دهد، شما با رعايت كردن بهداشت، مي‌توانيد مانع ابتلاي خود به فراموشي در سال‌هاي بعد شويد. اگر فشارخون خودتان را پايين نگه داريد و ميزان چربي خونتان هميشه در حد مطلوب باشد، هميشه انساني فعال باشيد و به اندازه كافي ورزش كنيد و وزنتان را هم در حد طبيعي نگه داريد، احتمال ابتلاي خودتان به فراموشي را بسيار پايين خواهيد آورد.

مواظب لثه‌هايتان باشيد

لثه‌هاي خونريزي دهنده به معناي افزايش احتمال ابتلا به آلزايمر در آينده است. مطالعات نشان داده، افرادي كه دچار مشكلات لثه هستند و بهداشت دهان و دندان را رعايت نمي‌كنند به احتمال بيشتري در آينده دچار مشكل از دست دادن حافظه و مشكلات شناختي مي‌شوند. رابطه قوي هم ميان سلامت لثه‌ها و سلامت قلب وجود دارد و شايد همين عدم سلامت قلب در افرادي كه دچار مشكلات لثه هستند، علت مشكلات حافظه‌اي در آينده باشد.

براي مدت يك دقيقه به اين لغات نگاه كنيد:

جمجمه، حافظه، اولين، تفكر، مغز، مختصر، مسن‌ترين، آخرين، تعقل، فراموشي، به ياد آوردن، رؤيا، تشخيص، تعليق، ترديد، گم شدن، دليل، ذهن، كنه، سلول، عجيب، تفكرات، مسن‌تر. بعد از يادآوري كلمات يك دقيقه سوار دوچرخه شويد و سريع ركاب بزنيد، بعد حين ركاب زدن سعي كنيد همه لغات را به فاصله بيان كنيد. در بار دوم وقتي مشغول ركاب زدن هستيد، سعي كنيد لغاتي را كه با حرف «ت» شروع مي‌شوند را به ياد بياوريد.

5 راه‌حل كه نمي‌گذارد مغزتان هيچ‌وقت پير شود

اين 5 راه‌حل به شما كمك مي‌كند تا از ماده خاكستري مغزتان عليه پير شدن محافظت كنيد.

 

  • قوي دست بدهيد:
دست دادن قوي، نشان‌دهنده قدرت شماست، اما حواستان باشد كه اين موضوع نشان‌دهنده احتمال كمتر ابتلاي شما به آلزايمر در آينده است. در واقع اگر قدرت دست شما زياد باشد احتمال كمتري دارد كه به آلزايمر دچار شويد. براي آنكه قدرت خود را بسنجيد مي‌توانيد دمبل‌هايي به وزن يك‌دهم وزن خودتان را در هر دست بگيريد و با آنها حركت كنيد. اگر نتوانيد 25متر را با اين وزنه‌ها در دست طي كنيد، يعني احتياج به تمرينات قدرتي داريد.

 

  • به مغزتان شوك دهيد
بعضي انسان‌ها سورپرايز شدن را دوست دارند و بعضي نه، اما مطمئن باشيد كه مغز همه انسان‌ها سورپرايز را دوست دارد. درواقع مطالعات پژوهشگران دانشكده «بركلي» نشان‌ داده كه قرار گرفتن در مقابل يك معما و حل يك مسئله مي‌تواند مانع از تخريب پروتئين‌هاي خاص در مغز شود. حل جدول كلمات متقاطع و سودوكو ذهن شما را به چالش مي‌كشد. سپس سعي كنيد در كارتان هم تنوع ايجاد كنيد و به حل مسائل كاري بپردازيد.

 

  • سبزيجات بخوريد
بهترين كمك تغذيه‌اي كه مي‌تواند به مغزتان بكنيد؛ خوردن سبزيجات غني از فولات و در كل خانواده ويتامين‌هاي B است. افزايش فولات در رژيم غذايي باعث كاهش احتمال ابتلا به بيماري‌هاي آلزايمر و دمانس مي‌شود. براي همين بهترين كار اين است كه سبزيجات، ماهي، قهوه و زردچوبه را به رژيم غذايي‌تان اضافه كنيد.

 

  • مواظب سرتان باشيد
هرگونه ضربه وارد شده به سر مي‌تواند احتمال ابتلا به دمانس در آينده را بالا ببرد. حتي زدن ضربه با سر به توپ (هد زدن) هم ممكن است در آينده باعث افزايش احتمال ابتلا به فراموشي شود. براي همين سعي كنيد تا مي‌توانيد از سرتان در مقابل هر ضربه يا اتفاقي محافظت كنيد.

 

  • چندمورد بـراي جلوگيري از بيماري فراموشي
با مصرف ماهي به طور منظم مي‌توانيد احتمال ابتلاي خودتان به فراموشي در آينده را 20درصد كاهش دهيد.

تغيير در شيوه زندگي و انتخاب يك شيوه زندگي مناسب مي‌تواند احتمال ابتلا به فراموشي در آينده را 50درصد كاهش دهد. در سال 2050 بر اساس تخمين سازمان بهداشت جهاني،

115 ميليون نفر در جهان از بيماري فراموش رنج خواهند برد.



:: موضوعات مرتبط: دانستنی ها , ,
:: برچسب‌ها: بیماری , آلزایمر , نکات , سر , ابتلا , فراموشي , آينده , زندگي , رنج , سبزيجات , غذا ,
مطالب مرتبط به مهندسی عمران و محیط زیست

به نظر شما مطالب وب سایت بیشتر به کدام بخش اختصاص داده شود ؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علم و زندگی و آدرس engineer.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 226
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 226
بازدید ماه : 226
بازدید کل : 83433
تعداد مطالب : 237
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1



كد ماوس


استخاره آنلاین با قرآن کریم



RSS

Powered By
loxblog.Com